افزایش امید به زندگی و تغییرات ساختی-کارکردی در حوزهی خانواده همگام با دگرگونی در ارزشهای اجتماعی به شکلگیری قشر جدیدی از زنان سالمند تنها منجرشده است. پیچیدگی و چندبعدیبودن مسئلهی سالمندی به روشنسازی بیشتر با بهرهگیری از مطالعات کیفی نیازمند است. این تحقیق، با رویکرد پدیدارشناسی تفسیری اسمیت، فلاورز و لارکین، فهم و تفسیر زنان سالمند تنها از تجربهی زیستهی خود را مطالعهکرده است. جامعهی آماری 10 نفر از زنان سالمند تنهای بیش از 60 سال با تواناییهای جسمی و روحی لازم از شهر بوکان در استان آذربایجان غربی است. دادهها با استفاده از مصاحبهی نیمهساختاریافته بهدست آمد. از مجموع 64 مقولهی استخراجشدهی اولیه، چهار خردهمقوله با عناوین کنارهگیری از دیگران، گزینش مصلحتآمیز تنهایی، گزینش مصلحتی تجرد و لذت تنهایی بهدست آمد که مقولهی اصلی تنهایی مصلحتآمیز از آن انتزاعشده است. مقولهی اصلی دوم با عنوان حفظ/ بازآفرینی روابط اجتماعی، از انتزاع سه خردهمقوله با عناوین دلخوشی به روابط موجود، دلگرمی به حمایتهای همسایگی و داشتن روزنههای امیدبخش/ چشمانتظاری بهدست آمد. نتایج تحقیق نشان میدهد که تجربهی تنهایی برای بسیاری از زنان مشارکتکننده ناراحتکننده است، ولی آنان برای جلوگیری از بروز اختلافات خانوادگی، حفظ عزتنفس خویش، سربارنبودن دیگران، تمایلنداشتن به زندگی در کنار دیگران و ازدواج مجدد زندگی تنهایی را برمی-گزینند. این تحقیق پیشنهاد میکند که سیاستهای سالمندی در کشور برای ماندن سالمندان در منزل شخصی هماهنگ شود.